Neue Seite 3

cinema-ye-azad

سينمای آزاد

. Postfach 100525 D-66005 Saarbrücken   .Tel: 0049 681 39224 . cinema-ye-azad@T-online.de

آرشيو               کارنامه              عکسها               خبرها                تماس با ما

سرآغاز

بافت سینمای ایران یک بافت امنیتی- مافیایی است
گفتگوی رادیو ایرآوا با بصیر نصیبی به بهانه حضور نماینده
مجلس شورای اسلامی در فستیوال کن





ٌس: هر چند این اولین باری نیست که با شما به گفتگو می نشینیم، اما برای آشنایی بیشتر با فعالیتهای شما بهتر است از چگونگی شروع کار سینمای آزاد با مسئولیت خودتان در سالهای پیش از انقلاب آغاز کنیم.

ج: با درود به شنوندگان رادیو ایرآوا و ايرانيانی که در داخل این گفتگو را می شنوند. بطور خلاصه می توانم بگويم که در سالهای پیش از انقلاب 57 فیلمفارسی، سینمایی بی اندیشه و صرفا تفریحی قالب اصلی سینمای ایران را شکل می داد و سینمای روشنفکرانه که آثاری بود که برد محدودی داشت تاثير خاصی در جریان فیلمسازی آن سالها نداشت( تحولات مثبت در سينمای ايران ده سال آخر حکومت پيشين را در برميگيرد) . اما با وجود اشغال بخش عمده فضای سینما توسط فيلمفارسی سازان. جوانان رغبتی به آن نوع سینما نشان نمی دادند و به دنبال نوع دیگری از سینما بودند که نتنها دغدغه گیشه را نداشت از ابتذال نيز به سختی رو|يگردان بود. در این زمان آغاز کار سینماگران فیلمهای هشت میلی متری فریاد اعتراضی بود علیه سینمای متداول. من هم از جمله همان جوانان بودم با علاقه بسیار به سینما، اما بدون سرمایه و پشتوانه برای شروع به کار. نداشتن امکانات یکی از موانع اصلی کارما بود. البته دوربین ووسايل سينمای هشت میلی متری در دسترس بود اما استفاده ای که از آن می شد یا جنبه خانگی داشت یا برای تماشای فیلمهای پورنو بود. اما ما از همين وسیله ارزان به عنوان ابزار کار برای آغاز سينمای ديگر بهره برديم. در ابتدای کار واقعا جدی گرفته نشدیم و اصلا ما را باور نداشتند و معتقد بودند که با این دوربین نمی شود کار جدی کرد اماما شروع به فعالیت کردیم.با همان دوربین هشت به ظاهر کم ارزش، کاراکتر بخشیدیم. ما در ابتدا گروه پنج، شش نفره بوديم يک دوربین هم داشتيم که به هم قرض می دادیم وبه مرور گسترش يافتيم نمايش کارهايمان به محيط های دانشجویی نيز راه يافت ، این سینما به یک واقعیت غیر قابل انکار بدل شد و حضورش آنقدر ملموس و مهم بود که هر علاقمندی که سینما را به شکل متفاوتی می دید و قصد ورود به عالم فیلمسازی بدون نزدیک شدن به جریان حرفه ای سینما را داشت می بایست از سینمای آزاد عبور کند. کم کم با گسترش فعالیتمان در بیشتر از بیست شهرستان، کارگاه های فيلمسازی وجشنواره های محلی ايجاد شد ودر ده سال، کار سينمای آزار نزديک به هزار اثر هشت و سوپر هشت ساخته شد( در مورد فعالیت سینمای آزاد و تهیه و تولید آثار تجربی در کتاب در " ده سال سینمای آزاد" به تفصیل سخن گفته ام) که در آن میان برخی آثار بسیار در خور ستایش تولید شد آثاری که دارای ارزش سینمایی والايی بودند. تجربیاتی در زمینه سینما کسب شد و آثاری تولید شد که هرگز در سینمای حرفه ای آن زمان سابقه نداشت و مهمترین نکته این بود که شکل گیری و گسترش آن سینما بر اساس نیازهای جامعه بود نه بر اساس مدل ونمونه کشورهای اروپايی ويا امريکا. سینمای متفاوت هشت میلی متری یک جریان موفق بود که در مدت ده سال کار ما، ریشه دواند و جایگاهی پیدا کرد که هرگز قابل کتمان یا نادیده گرفتن نیست و حکومت اسلامی در واقع به زمان بازدهی این درخت به بار نشسته سر رسيد، حاصل پرثمر سالها تلاش و انرژی را در جهت منافع خودش ربود. اکثر کسانی که در سینمای امروز ایران به عنوان کارگردان، فیلمبردار، طراح صحنه و بازيگر ، فيلمنامه نويس و ... مشغول به فعالیت هستند و دوران جوانی آنها به سالهای پیش از انقلاب بر میگردد، کسانی هستند که فعالیتشان را در کارگاههای سینمای آزاد آغاز کردند و با گروه ما در تماس بودند و لااقل برای مدتی با سینمای آزاد کار کردند. در مجموع می توان گفت که این گروه تجربی و غیر حرفه ای که اعضای آنرا جوانان تشکیل می دادند بیشترین تاثیر را بر روی جریان سینمای ایران گذاشت اما ارزیابی کلی این کار و نتایج مثبت و منفی آن بر سینمای کشور کار من نیست شايسته است ديگر اهالی سينما در اين مورد نظر بدهند. رژیم اسلامی امروز با الگوگیری از شیوه کار ما در آنزمان، به تولید فیلم دست میزند اما در جهت پیشبرد منافع خودش و با دولتی کردن کلیت جریان فیلمسازی حتی در شکل تجربی آن که کاملا تحت کنترل، است . هرگز نمی تواند آن اثری که کارهای ما روی سينمای ايران داشت تکرار شود .
- در خبرها داشتیم که امسال یکی از نمایندگان مجلس رژیم اسلامی میهمان فستیوال کن فرانسه است. با توجه به سابقه روابط گسترده مدیران این فستیوال با دلالان سینمای ایران و نقش این فستیوال در مطرح کردن سینمای دولتی ایران در سطح جهانی، حضور نماینده مجلس رژیم را در فستیوال امسال چگونه ارزیابی می کنید؟

- اصولا بافت سینمای جمهوری اسلامی بافتی امنیتی است. در مصاحبه فلاحیان آمده بود که:
" شورایی در وزارت اطلاعات درباره ساخته شدن یا نشدن فیلمهای مختلف تصمیم گیری میشود او می گويد: فیلمسازان به نزد ما در وزارت اطلاعات می آیند و ما با آنها در مورد اینکه راجع به چه سوژه هایی باید فیلم ساخته شود صحبت می کنیم. برای ساخت سوژه های مورد نظرمان بودجه هایی اختصاص دادیم که زیر عنوان موسسات فرهنگی- سینمایی در اختیار فیلمسازان مورد نظرمان قرار می گیرد..."
همانطور که از نقل قول فلاحیان هم کاملا روشن هست بافت سینمایی ایران یک بافت کاملا مافیایی است و تمامی مسئولان، سیاست گذاران و بخش عمده سرمایه گذاران سینمای ج. ا به شکل مستقیم یا غیر مستقیم وابسته به مقامات امنیتی جمهوری اسلامی هستند بنا بر این فیلم کیارستمی هم همانقدر وابسته به سیستم است که فیلم افخمی ومحمد رضا درویش. چرا که اساسا بعيد به نظر می رسد جریان مستقل و خارج از کنترل رژیم امکان گسترش کارش را داشته باشد ، سینماگران ملزم به طی کردن مراحل از پیش تعیین شده و در چارچوب خواسته های مسئولان دولتی هستند. حضور افخمی در فستیوال کن به عنوان نماینده اصلاح طلب مجلس اسلامی نباید جدا از سیاستهای کلی سینمای ایران در ارتباط با حضور در فستیوالهای سینمایی تلقی شود و اگر قضیه را از زاویه برگزار کنندگان فستیوال کن هم بررسی کنیم باز شاهدیم که برگزار کنندگان این فستیوال به هر قیمتی خواهان حفظ رابطه با سینمای ج.ا هستند، افخمی را نماینده جریان به اصطلاح، اصلاح طلب می دانند و همه چشم امید سیاستمداران کشورهای غربی از جمله فرانسه به همین آقايان به ظاهر اصلاح طلب ورشکسته است. در مورد سوابق این نماینده همین بس که زمانی او را به خاطر رعایت نکردن مسائل شرعی نظام در ساخت یکی از فیلمهایش زیر سوال بردند که پاسخ او شنیدنی است : وی گفت: زمانی که واواک پرسید چرا دست زن و مرد بازیگر را در دست یکدیگر قرار دادم من در جواب اعتراضشان گفتم که اختيار داريد من از خود شما هستم و فیلم به سفارش شما ساخته ام و خوب می دانم چه خط قرمزهایی را باید رعایت کنم به همین خاطر پیش از فیلمبرداری این دو بازیگر را به یکدیگر محرم کرده بودم و این دو به هم حلال بودند..."
افخمی یک حزب اللهی به تمام عیاراست. او پس از انقلاب مسئول بخش ساخت سریال در تلويزيون بود و دین خودش را به نظام ادا کرده و هم اکنون نیز به عنوان نماینده مجلس دست نشانده ششم به مفت خوری اشتغال دارد .و فعالیت آتی اش هم ساخت فیلم زندگی خمینی است!

- چطور ممکن است یک فستیوال سینمایی از فیلمسازی که به شکلهای کاملا آشکار، وابسته به یک حکومت دیکتاتوری است دعوت به حضور در فستیوال کند؟

- ببینید فستیوال سینمایی کن همه ساله سهمیه ویژه ای را به سینمای جمهوری اسلامی اختصاص می دهد. انتخاب فیلمها و فیلمسازان بر عهده دلالان خارج نشین از آن جمله محمد حقيقت سردلال مقيم پاريس ( اين موجور متاسفانه عضو گروه ما هم بوده است) رابطین فارابی و ارشاد است. البته جنگ بر سر حضور در این فستیوال هم در بین کارگردانان به شدت مشهود است. چند سالی مخملباف با استفاده از قدرت و نفوذش در درون مافیای سیاسی موفق شد این سهم را در فستیوال کن به خود و خانواده اش اختصاص دهد و امسال هم نوبت به بهروز افخمی رسیده که از نزدیکی اش به مهره های تصمیم گیری در درون سیستم استفاده کرده و راهی کن شود. وقتی فستیوال کن ميزبان محسن مخملباف می شود با آن سابقه سیاه و دست داشتن مستقیم و رسمی اش در شکنجه زندانیان سیاسی، به دنبال آن رسانه های مختلف شروع به تعریف و تمجید از او کرده و رادیو فردا، رادیو بی، بی، سی ، راديو صدای آلمان به ستايش های غلو اميز از خانواده وی دست می زنند( خانواده ای که رئیسش مهتم است به دستگيری وشکنحه معلوم نيست چند تا ار کسانی که با راپرت های وی دستگير شده اند به جوخه اعدام سپرده شده اند) او ابتدا بايد در دادگاه های المللی محاکمه شود تا آن زمان نمايش کارهايش وحضور خودش در فستيوال های سينمايی وديگر برنامه های سينمايی خارج از دارالخلافه اسلامی ممنوع شود. يا مسعود کیمیایی که فیلم ضیافت را به سفارش مستقیم سعید امامی، مسئول قتل نویسندگان و روشنفکران ساخته، کارهايش با همکاری واسطه های فرهنگی وسياسی در اروپا نمايش داده می شود. یا احمدرضا درویش که از اعضای اصلی گشت های ثار اله بوده به سینماگر معترض و دوم خردادی تبدیل می شود و از آثارش با تعریف و تحسین یاد می شود، بافت سینمای امروز ایران بافتی فاسد است و فیلمسازان بدون ارتباط با مراکز قدرت امکان فعالیتشان در داخل هم محدود است؛ چه رسد به راه یابی به جشنواره های بین المللی. به نظر من دلیل این گونه بی پروا و وقیحانه عمل کردن مسئولان فستیوال کن، عدم حضور یک جریان مخالف جدی است. جریانی که به شکل منسجم و مستدل فاشگويی کند. بی تفاوتی بخشی از ایرانیان خارج کشور دروقاحت جشنواره کن موثر است.
به گمان من برغم تمامی زد و بندهای رژیم با فستیوال کن اگر گروهی از ایرانیان مقیم فرانسه در مقابل محل برگزاری این فستیوال دست به اعتراض می زدند شاید امروز شاهد این نبودیم که سفيران هنری رژیم با افتخار در فستیوال کن حضور یافته و یا در آلمان شاهد برگزاری وقیحانه نمایشگاهی از عبا و عمامه خمینی به عنوان حرکتی فرهنگی و هنری نبودیم! دلیل این اقدامات جدا از سرمایه گذاری هنگفت رژیم بر روی فعالیتهایی این گونه در خارج از کشور، یکپارچه نبودن اپوزیسیون و بی تفاوتی جریانهای مخالف خارج کشوری به این موضوع است. به طور نمونه در سال 1967 وقتی دانشجویان در فرانسه سرکوب می شدند " ژان لوک گدار" فیلمساز آوانگارد فرانسوی که با فرانسواترفو مجله کايه دوسينمای آنوقت را که نشريه ای مترقی بود می گرداند . عليه بی تفاوتی کن موضع گرفت .
گودار خواهان توقف فستیوال کن در حمایت از دانشجویان شد. که مسئولان کن به بهانه جدایی جریان فرهنگی از مسائل سیاسی این پیشنهاد را قبول نکردند و ژان لوک گدار در شب آغاز فستیوال به سالن نمايش راه يافت وبه هنگام نمايش فيلم در اقدامی متحورانه خودش را به چهل چراغ داخل سالن آویخت ونمايش فيلم را متوقف کرد از اين حرکت در تاريخ سينما به ستايش ياد می شود این امر باعث شد که فستیوال در حمایت از جنبش دانشجویان متوقف شود . خب اگر واکنش هایی جدی در مقابل این فستیوال صورت می گرفت و دست اندرکاران فستیوال کن شدیدا به همکاری با رژیمی آدمکش، مرتجع، ضد مردمی و ضد فرهنگ محکوم می شدند امروز شاهد این وضعیت در فستیوال کن نبودیم.

- به نظر شما فعالیتهای هنرمندان تبعیدی، نقشی در مقابله با هنر صادراتی رژیم داشته یا اساسا اینگونه فعالیتها موثر واقع می شود یا خیر؟

- مسلما موثر است. اما واقعیت آنست که در این میدان مبارزه، ما از شرایط مساوی برخوردار نیستیم. در یک سوی میدان رژیم اسلامی است با سرمایه گذاری هنگفت در امور فرهنگی و هنری بویژه در خارج کشور با هدف ارائه چهره ای اهل گفتمان، هنردوست و نماینده تمدن ایرانی و در سوی دیگر گروه محدودی از هنرمندان تبعیدی قرار گرفته اند که به واقع با دست خالی باید در میدان مبارزه بمانند. پراکندگی نیروها از یک سو وعدم توانایی مالی در سازماندهی فعالیتها از سوی دیگر از مشکلات عدیده ماست. امکانات ما بسیار محدود است و دولتهای غربی که طبیعتا باید به هنرمندان مستقل و آزادیخواه کمک کنند نه تنها کمکی نمی کنند بلکه تا بتوانند مانع گسترش فعالیتهای ما می شوند. به طور نمونه من خودم و چند نفر از دوستان که تعدادشان به انگشتان دست هم نمی رسد باید مقابل یک جریان متحد و سازماندهی شده که از داخل و خارج رژیم حمایت دریافت می کند، بایستیم. من در شهر محل سکونتم زاربروکن آلمان سمینار بزرگی به ياری يارانم در کانون پيوند برپا کردم با چهارصد تماشاگر از سراسر آلمان و این زمانی بود که هنوز خاتمی بر سر کار نیامده بود و اروپا بهانه واضحی برای تماس آشکار برقرار کردن با رژیم ایران نداشت. اما سال بعد که انقلاب شکوهمند خرداد76 رخ داده بود وقتی طرح دومين سمينار را ارايه دادم شرطشان برای ادامه همکاری دعوت از سفيران هنری داخل بود. من پاسخ دادم که شما باید از ما تبعیدی ها حمایت کنید و گرنه هنرمندان وابسته به رژیم ایران که تریبونها و امکانات تبلیغی وسیعی در اختیار دارند و همانطور که دولت آلمان برای انجام برنامه های فرهنگی خود وشناساندن هنر امروز آلمان به کشور های ديگر خودش بايد بودجه اش را تامين کند خوب سفارت جمهوری اسلامی هم خودش بايد مکان اجاره کند وبا اسم خودش برنامه هايش را بگذارد اعتراضات من به مذاق آقایان خوش نیامد. به هر حال برپایی مجدد آن سمینار به دلیل عدم قبول پیشنهادشان امکان پذير نشد.. برای برپایی برنامه ای که هم اکنون در برلین برگزار می شود و تبلیغ سینمای ج.ا هم بخش عمده آنرا تشکیل می دهد هم بودجه سرسام آوری را تقبل کرده اند که یک هزارم آن دراختيار هنرمندان در تبعید که مخالف سیاستهای فرهنگی- هنری رژیم هستند قرار نمی گیرد. اما همه اینها نمی تواند مانع فعالیتهای ما باشد. ما وظیفه خود می دانیم که با دیکتاتورهايی که نقاب فرهنگ و هنر را به چهره می زنند مبارزه کرده وفاش گويی کنيم هرچند که تمامی ابزارهای تبلیغاتی و مالی از حمایتهای دولتهای غربی تا برنامه های رادیوها و تلویزیونهاو بخشی از سایتهای اینترنتی در اختیار فرآورده های تولیدی رژیم باشد. هنرمندان مبارز و آزادیخواهی که اعتقاد به درستی راهشان دارند سرسختانه به مبارزه ادامه می دهند. تولید آثار مخفیانه زیرزمینی این روزها شکل جدی تری به خود گرفته و نمایش موفقیت آمیز آثار هنرمند در تبعید مسلم منصوری در اروپا و آمریکا، نشانگر این حرکت رو به رشد است.

- همانطور که می دانید پس از نصب لوح یادبود قربانیان میکونوس در برابر رستوران میکونوس از سوی شهردار منطقه شارلتون برگ آلمان، روابط دیپلوماتیک رژیم ایران و آلمان کمی خدشه دار شد. تا جایی که آلمان حتی نمایندگان رژیم را به این کشور راه نداد. ولی در کنار این درگیریهای دیپلوماتیک، خانه فرهنگهای جهان و بنیاد هاینریش بل در برلین دست به نمایش عبا و نعلین خمینی می زند و پس از اعتراض ایرانیان، از آن به عنوان یک اثر هنری یاد می کند. با توجه به اینکه شما کار سیاسی نمی کنید به نظرتان در این شرایط حساس به نمایش گذاشتن نعلین خمینی برای چیست؟ شما به عنوان یک هنرمند تبعیدی چه پیامی برای کسانی که با پنهان شدن در پشت هنر، با این نمایشگاه همکاری می کنند، دارید؟

- در مطلبی که با عنوان " هدیه نوروزی جمهوری اسلامی به سرنگونی طلبان برلین نشین" نوشتم، نظرم را در این زمینه اعلام کردم و این اولین واکنش بود در مقابل این برنامه. همانطور که در آن مقاله اشاره کردم هدف از این برنامه بسیار فراتر از تنها نمایش عبا و نعلین خمینی است و هدف اصلی گسترش ارتباط این دو کشور به شکل علنی است چرا که ارتباطات اقتصادی و تجاری بین دو کشور هیچگاه به شکل جدی آسیب ندید و امروز هم دولت آلمان خواهان برطرف ساختن دلخوریهای کوچک باقیمانده و فراموش کردن ماجرای قتل هاست. در مورد بنای یادبود کشته شدگان میکونوس که به اصرار شهردار شهر برلین نصب شد باید تاکید کنم که این عمل مخالف خواست دولت آلمان بود اما اصرار شهردار بر نصب باعث نصب لوحه شد اما در لوح یادبود چنین عنوان می شود که انگار قاتلین میکونوس امروز دیگر در ایران بر سر قدرت نیستند و ... دلیل آن هم خواسته شدید دولت آلمان در ایجاد رابطه همه جانبه با حکومت ایران است. برگزاری جشن برلین توسط بنیاد هاینریش بل هم شاهدی بر این ادعاست. این بنیاد در نخستین جلسه که همزمان بود با مجلس ششم از سیاسیون به اصطلاح اصلاح طلب دعوت کرده بود ولی اینبار که جریان اصلاحات به عنوان جریانی سوخته تبديل شده است این بنیاد فعالیتش را متمرکز روی مسايل فرهنگی وهنری کرده است. در واقع این برنامه توسط سفارت رژیم اسلامی ایران برگزار شده، سخنرانان شرکت کننده در برنامه همگی مورد تائيد بوده و وبا معنی ای که من برای يک انسان تبعيدی می شناسم فقط يک ايرانی خارج از کشور محسوب می شوند نه تبعيدی حضور افرادی مانند عباس معروفی نشان می دهد که برنامه سرش به کجا بند است. در مورد نمایش شال و عبای خمینی هم وقتی با اعتراض مخالفین روبرو شدند کمی عقب نشینی کردند و گفتند که این نمایشگاه تنها جنبه تمثیلی داشته و ... اما قدرت منحل کردن نمایشگاه را نداشتند چرا که اگر نمايشگاه را حذف می کردند با مخالفت رژیم اسلامی برای برپایی کل برنامه روبرو می شدند. پس شکل سمبلیک به آن دادند. بدون این نمایشگاه هم این برنامه تنها یک برنامه نمایشی و فرمایشی بود و اتفافا همراهی برنامه با چنین نمایشگاهی حسن هم داشت وآن آشکار شدن هویت برنامه گذاران و اجراکنندگان برای ذهن های دير باور بود. متاسفانه با وضعیت اپوزیسیون ما- که نمی توان نام آنرا اپوزیسیون واقعی گذاشت- اگر فضای منفعل روشنفکری و بی تفاوتی دردآور موجود، ادامه يابد برگزاری چنین برنامه هایی حتی به شکل گسترده تر چیز دور از انتظاری نیست.
هدف این نمایشگاه چهره سازی برای حکومت اسلامی است و هر کس که در این برنامه شرکت کند، چه آگاهانه و چه به ندرت ناآگاهانه، در خدمت بقای حکومت سرکوبگر حاکم بر ايران است.
- با سپاس و بدرود.
( این گفتگو در 13 اردیبهشت 83 انجام شده است)

رادیو ایرآوا
radioirava@yahoo.com

برنامه های زنده رادیو ایرآوا هر یکشنبه شب از ساعت 10:30 تا 11:30 به وقت شرق آمریکا ( 7 تا 8 بامداد ایران) از سایت اینترنتی:
http://chuo.fm/realaudio_en.html
قابل شنیدن می باشد.


سرآغاز